آمد جلوی خیام، صدا زد: یا زینب، یا رقیه، یا امّ کلثوم!
نمیدانم امروز چه میخواهی برای قبرت بفرستی؟ چه میخواهی ذخیره کنی؟
همه از خیمهها بیرون دویدند.
امام زمان، معذرت میخواهم؛ یک نگاهی به خواهرش کرد، گفت: خواهرم، این بچهها را برگردان، صبر کن. چند قدم برنداشته بود، صدای سوزناکی را شنید «مهلاً مهلا یابن الزهرا» .
کرده وصیت مادرم، هنگام میدان رفتنت بوسم به جایش حنجرت، آهستهرو آهستهرو
من نمیدانم چگونه با خواهرش وداع کرده است؟ چگونه با دخترش وداع کرده است؟ همین را به شما بگویم: آن قدر جنگ نمایانی کرد، هر کسی هر چه در دست داشت به بدن سید الشهداء زد.
اصحاب مقاتل میگویند: خیلی ضعیف شد، به زمین افتاد. در همین حالت عمرو بن سعید صدا زد: چرا کارش را تمام نمیکنید؟
امام زمان معذرت میخواهم؛ یک نانجیبی سنگی به پیشانی سید الشهداء زد، لباس را زد بالا تا خونها را از چشمها پاک کند. ناگهان تیر سه شعبه …
گفت: چرا کارش را تمام نمیکنید؟ «فبدر إلیه الشمر» شمر جلو آمد «فرفسه برجله» لگد زده به سید الشهداء «فجلس علی صدره» بر سینهاش نشست «فضربه اثنا عشر ضربة فقبض علی شیبته المقدّسة واحتز رأسه الشریف» سر سید الشهداء را از تن جدا کرد.
واحسیناه، وا اماما.
حجت الاسلام و المسلمین شیخ جعفر تبریزی